متعلقِ باور...
استاد داشت درباره "باور" حرف می زد. در مورد این که هر رفتاری/کاری/حرفی که از ما سر می زند، نتیجه باور ماست.
برای دکتری آزمون دادید، چون "باور داشتید" که راهی برای پیشرفت است و یا راهی برای پیدا کردن شغل بهتر و یا ...، حتی وقتی می خواهید یک لیوان آب خورید، به سمت یخچال می روید، چون "باور دارید" در آنجا آب هست. و بعد توضیح می داد که موقع حرف زدن این "باور داشتم" را از کلام می اندازید...
حالا من مانده ام و این فکر که به هم ریختگی های گاه و بیگاهم ناشی از باور نداشتن خیلی چیزهاست... من مانده ام و این فکر که وقتی تلاش کردم رفتارم را درست کنم و نشد، دلیلش این بود که می خواستم رفتارم را درست کنم، نه باوری که به آن منتج می شد... من مانده ام و این سؤال بزرگ که چطور می شود باورت را درست کرد!!
امام علی (ع) آنکس که به جود آب اطمینان داشته باشد تشنه نمی ماند.
چهقدر پیچیده بود متوجه نشدم اصلاهم خنگ نیستم[زبان]
به نظرم مثال استادتون خیلی هم قابل استناد نیست! ینی آدم وختی سر هر یخچالی بره ، این باور رو نداره که حتمن اونجا آب هست! مگر یخچالی که خودش پر کردش ، یا یخچالی که قبلن از توش آب برداشته ! حتا توی همین یخچال ها هم! ممکنه یک درصد این امکان داشته باشه که آب نباشه ! ینی باور توی آدمها همینجوری غریزی شکل نمی گیره. به نظر من یه بخشی از باور های آدمها توی زندگی بعد از تجربه های شخصی بدست میاد. یا مثلن با استناد به خرد جمعی. یک بخشیش مربوطه به مذهب و دین. یک بخشیش به سنت ها. حتا گاهی قوانین جامعه میتونن تبین کننده ی باورهای آدمها باشند. البته میزان استحکام و طول عمر هرکدوم از این باورها ، بنا به بسترش ، متفاوت خاهد بود. و البته بنا به شرایط زندگی آدمها. خیلی وختها یک چیزی تا یک مرحله ای از زندگی آدم ، یک باور محکم و غیر قابل انکاره ، ولی از یک جایی به بعد ، با دیدن و لمس کردن و حس کردن یک سری اتفاقات ، کم کم به درست بودنش، به واقعی بودنش ، به حتمی بودنش شک میکنی. بعد هم کم کم به نظرت میاد که خب نه! این مسئله میتونه درست نباشه! ینی توی این یخچال ممکنه آب نباشه!
پس، اینی که ما عموما باور داریم مثلن توی یخچال آب ست ، یا مثلن ادامه ی تحصیل راهی است برای پیشرفت ، به دلیل دیدن و تکرار این اتفاقه. ینی ما بارها و بارها وبارها از توی یخچال آب برداشتیم و دیدیم که توی خیلی از یخچال ها آب هست ، پس باور داریم که برای آب خوردن باید رفت سر یخچال! این یک باور روزمره اس. یک جور قانون فیکس مثلن! ولی مسئله اینجاس که همه ی مسائل زندگی به سادگی آب برداشتن از توی یخچال نیس. ینی اگر هم یک درصد توی یخچال آب وجود نداشته باشه ، شیر آب هست. آب معدنی هست! به همین دلیل با به تناقض رسیدن یک باور این چنینی ، کسی دچار شک نمیشه. مسئله ی حرف زدن بدون باور داشتن ، نتیچه ی به تناقض رسیدنه. هر چقدر تجربه ی آدمها در به تناقض رسیدن باورهاشون بیشتر باشه ، حرف زدن بدون باور داشتن چیزی که میگن بیشتره. البته که به تناقض رسیدن باورهای ما ، دلیل بر این نیست که اون باور کلن غلطه ! شاید داشتن همچین باوری توی شرایط فعلی زندگی ما و با توجه به جامعه ، فرهنگ ، دانش و سنتها و قوانینه غلط از آب دراومده. ولی مثلن همین باور در یک جای دیگه و با شرایط دیگه میتونه کاملن درست باشه.
معرفت شناسی، ینی چی؟ میشه توضیح بدی برا من؟
فکر میکنم چیزی که من گفتم هم من باب معرفت بود ها. معرفتی که من باب مشاهده و آزمایش بدست میاد. طبق رفرنسی که فرستادی.
سلام میشه آدرس اون یکی وبلاگت به منم بدی یا نمیشه
همه به يک آرشيتکت نياز دارند از من بشنوید و يک دوست آرشيتکت یا مهندس معمار داشته باشيد... او ميتواند براي شما دوست بسيار مفيدي باشد چون از هر چيزي سر در ميآورد؛ از فاضلاب گرفته تا نقاشي! من گاهي آرشيتکتها را با وانت دوکابين مقايسه ميکنم. هم خوب بار ميبرد و هم مسافر! يک آرشيتکت ميداند چه موسيقياي براي گوش دادن بهتر است، و ميداند شيب سقف خانهتان بايد چقدر باشد. او همچنين ميداند قيمت مسکن چقدر تغيير کرده و چطور بايد از شهرداري جواز گرفت. يک آرشيتکت ميداند چگونه به خانهها دستبرد ميزنند، ميداند بزرگراهها را چگونه طراحي ميکنند، ميداند جز و کل چه نسبتي با هم دارند، يا تاريخ و جامعهشناسي چه نقش و اهمیتی در زندگي امروز ما دارند! در يک معنا يک کارشناس مُد است و از سوي ديگر در جستجوی هويت اوست. اگر بخواهيد کابينتهاي خانهتان را نوسازي کنيد به دوست آرشيتکتتان زنگ بزنيد، بي او سراغ بازار و کابينتساز نرويد، مطمئن باشيد چه هنگام خريد جواهرات، چه در هنگام سفارش مبلهاي خانهتان، چه در هنگام انتخاب گل و گياه براي باغچه منزلتان، و چه در هنگام خريد يک زمين...